پنجشنبه ۲۱ فروردين ۹۹
چرا دست نیافتنی هستی..
چرا هرچه میدوم نمیرسم به تو..
چرا دست میزنم محو میشوی..
چرا صدایت میکنم برنمیگردی..
چرا نگاهت میکنم روی برمیگردانی..
چرا با من کلمه ای حرف نمیزنی..
به راستی چرا..
گناهی دارم که عذابش امدن حرف " ن " برتمام فعل های مربوط به توست..
یا تو خودرا بر من تحریم کرده ای تا برای رسیدن به تو..
حتی جانم را هم تقدیمت کنم..
چرا نمیتوانم درکنارم داشته باشمت..
باز این حرف "ن" مرا درهم میشکند..
میدانم روزی تحریم هایت میشکند که..
منی دیگر وجود ندارد تا برایت ..
جانش را هم تقدیم کند..
" Kim Linda "