دورهمی دوتا بامرام

رفاقتمون تا پای دار پایداره ^-^


دفترچه خاطرات :)

سلام به همه ی دنبال کننده هامون yes

این پست رو مخصوص شما گذاشتمwink

که بیاین اینجا خاطره های :

باحالcool

مهیجlaugh

شادابwink

زیبا blush

جادارcheeky

مطمئنsurprise

حتی غمگین هاتون رو تعریف بنماییدcrying

ماهم در همه ی اون موارد بالا شریک بشویمheart

ایشالا به حق باری تعالیangel

شرو کنین ببینم چه میکنید wink

پهلوانانangry

ملوانانangel

.

.

بسه دیگه

میدونم رد دادم

angel

فعلن گشادیم میاد تایپ کنم.. 😂😂😒

بعدن حتما میام میگم.. 😹❤

♛لینـ בا♛
گشاااااد XDXD
بتایپ ببینم تنبل گشاد خان XD

جاست بیکاز یو عار ماى مرشد. 😹😹😹

من.... ى بار از کوه قل خوردم:/.. ى بار سیزده به در بود.. خواهرمو دختر عمه ى مامانم ک همسن خودش بود رفتن بالا کوه
منو اونیکى دختر عمه مامانم ک همسن خودم بودم رفتیم
خواهرم گف نیا اینجا مارمولک داره:/منم باور کردم و ترسیدم بعد.. شرو کردم دویدن به پایینه کوه.. بعد پام پیچ خورد افتادم بقیه ى راهو تا پایین قل خوردم:/
 رسیدم پایین رو پاهام وایسادم داییم اومد ى پس گردنى به منو دختر عمه کوچىکه زد:/فازشو نمد... 
بعد رفتم پیش ننه بابام..پرسیدن خوبى؟/: منم گفتم هیچیم نى نزاشتم ببرنم دکتر:/

♛لینـ בا♛
نتیجه اش چیشد ؟ XDXD
واقعا چیزیت نشده بود؟

هیچى دیگه ب سیزده بدره نحسم ادامه دادم

نمى دونم.. خورد شده بودم دیگه.. 😂😒

کوهه ازین سخره ایا بود.. پره تو بدنم شده بود خار:/

 

♛لینـ בا♛
اووووووووووووووف أییییی
خاااار دردش بدههههههه
منم کلی خاطره دارم فردا تعریف میکنم حالا یکیشو XD

عارههههه

عه خو بگو تو ک گشاد ترى:/😂😒

♛لینـ בا♛
دقیقا XD
من کلی خاطرع تو این وب نوشتم
برا من زخمین بیشترش
مثلا یبار مامانم داشت چاقو پرت میکرد بهم که مثلا بدش به من
تا سیب زمینی خورد کنم
رفت تو ساق پام شکفتش
بعدشم بابام بدون بی حسی دوختش 0-0

واتتتتتتتتتتتتتت:؛/////////چ طاقتى دارى

من ى بار پنج سالم بود انگ کوچیکمو با میخ بریدم هشتا بخیه خورد....فک کنم چنتا عامپول بى حسى زد ولى هنو داشتم جیغ مى زدم:/

نمد شاىد من زیاد لوسم(ن نیستم:/)

ولى خب... از خون نمى ترسم ولى حس بدى بهم میده:/

یا ایکه زخم ى نفرو ببینم یا بدونم ى نفر درد داره خیلى برام دردناکه:/

(خودم مى دومم حرفاى بى ربط مى زنم کککککک) 

واتتتتتتتتتتتتتت:؛/////////چ طاقتى دارى

من ى بار پنج سالم بود انگ کوچیکمو با میخ بریدم هشتا بخیه خورد....فک کنم چنتا عامپول بى حسى زد ولى هنو داشتم جیغ مى زدم:/

نمد شاىد من زیاد لوسم(ن نیستم:/)

ولى خب... از خون نمى ترسم ولى حس بدى بهم میده:/

یا ایکه زخم ى نفرو ببینم یا بدونم ى نفر درد داره خیلى برام دردناکه:/

(خودم مى دومم حرفاى بى ربط مى زنم کککککک) 

♛لینـ בا♛
کککک دیه طاقته دیه
حالا با اون وضعم هم میرفتم باشگاه تمرین 0-0
منم ازخون نمیترسم :|
زخم هرکیو ببینم دردناک نیس برام :/

خب بزار منم بگم

یکی بود یکی نبود یه عطی کوچولویی بود که عاشق پتوی کوچولوی صورتیش بود که روش خرسای سفید گنده بود(خرسا کوچولو بودن ولی برا عطی کوچولو بزرگ بودن)

عطی کوچولو انقدر پتوشو دوست داشت که هر وقت از بیرون میومد خونه بدو بدو میرفت پتوشو بغل میکرد و تو نرمیش فرو میرفت... جوری عاشقش بود که همه جا با خودش میبردش و دل کندن از پتوش براش سخت بود

عطی کوچولو بزرگ شد و پتوی نرم و خوشگلش کوچیک... جوری که قبلا توش گم میشد ولی اون موقع دیگه حتی تا زانوش هم نمیرسید

رنگ و روی پتو رفته بود ولی عطی ازش دل نمیکند

تا اینکه یه روز مامانش دید این دلبستگی الکیه و پتو هم سوراخ و از رنگ و رو رفته شده پتو رو برداشت

عطی کوچولو هم برا پتوش گریه میکرد که پسش بده

مامانش بهش میگفت پتوشو سگا بردن ولی عطی کوچولو باهوش تر از این حرفا بود

تا اینکه مامانش نتونست تحمل کنه و پتوشو جلو چشماش با قیچی پاره کرد و انداخت تو سطل زباله

اون روز فقط صدای جیغای عطی تو خونه پیچید

من پتومو میخواممممم😂😂 ینی یادم میاد میخوام گریه کنم ولی مامانم حق داشت این کارو کنه:/

شاید اگه وابسطش نمیشدم هنوز داشتمش...

♛لینـ בا♛
اوه 0-0
وابستگین شدیده پس
وابستگیسم داری XDXD

اری😂😂😂

ولی خو بچه بودم اونموقع دیگه

♛لینـ בا♛
بزرگ شدی خو XDXD
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Edited By Ms. ЭЯОЯ