دوشنبه ۹ تیر ۹۹
خدا به انسان میگوید :
من خانه هستم...
در بزن.. باهم چایی میخوریم و گپ میزنیم...
تو سبک میشوی و ... من نظرم را درمورد تو عوض میکنم..
و کاری میکنم تا دلت گرم شود..
لازم نیست سر سجاده نماز باشی..
میتوانی همانطور که درحال چای خوردن هستی با من حرف بزنی..
یا همانطور که درحال گوش دادن به موسیقی هستی..
من هم از موزیک خوشم می آید..
خودم به انسان ها آموزش داده ام بنوازند..
به بعضی از آنها الهام کردم چگونه سازهای متفاوت بسازند..
و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند..
با رقص هم مخالف نیستم..
ببین پروانه ها چگونه میرقصند..
گل درحال رقص است..
ابر ها درحال رقص اند..
به کودکان نگاه کن..
پاک و معصوم اند و مدام درحال رقص اند..
گاهی خدا میگوید :
مزاحم نیستی..
در بزن.. باهم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم..
جلوی من حرکت نکن..
من پیروی نمیکنم..
پشت سر من حرکت نکن..
من رهبری نمیکنم..
تنها کنارم قدم بزن و دوستم باش..
" چقدر زیباست..
انسان با این تفکر زندگی کند..
که همیشه و در هر حالت..
میتواند با خدای خودش حرف بزند.. "